چرا ایجاد عادتهای جدید و شکستن عادتهای بد به این سختی است؟ ما کتاب عادتهای اتمی نوشته جیمز کلیر را میخوانیم که در آن روانشناسی پشت ساخت عادت و مکانیزمهایی که عادتها را ایجاد میکنند، بررسی شده است. این خلاصه کتاب شامل چارچوبهایی است که به شما کمک میکند (1) تصمیم بگیرید، (2) عادتها را شکل دهید، (3) ترفندهای ساده عادت، و (4) چگونگی برتری تیم دوچرخهسواری بریتانیا با استفاده از این تکنیکها، و بسیاری موارد دیگر. جیمز کلیر معتقد است که دلیل این است که بیشتر مردم نمیفهمند که چه چیزی واقعاً باعث میشود عادت به طور دائمی در آنها جا بیفتد. عادتهای اتمی نصایح عملی را برای چگونگی استفاده و دستکاری مکانیزمهای شکلدهی عادت برای اینکه یک فرد به عادتهایی که میخواهد حفظ کند بچسبد و عادتهایی که میخواهد کنار بگذارد را اجتناب کند، ارائه میدهد.
چکیده
هر سال جدید، میلیونها نفر به خود قول میدهند که عادتهای جدیدی را شکل دهند یا عادتهای بدی را در سال آینده بشکنند. اما معروف است که بیشتر این قولها به زودی شکسته میشوند. چرا شکل دادن به عادتها اینقدر سخت است؟ چرا شکستن عادتهای بد اینقدر سخت است؟
عادتهای اتمی نوشته جیمز کلیر ادعا میکند که دلیل این است که بیشتر مردم نمیفهمند چه چیزی واقعاً باعث میشود یک عادت بماند. عادتهای اتمی روانشناسی پشت ساخت عادت را بررسی میکند و مکانیسمهایی را در مغز انسان نشان میدهد که باعث میشوند ما عادتها را ایجاد کنیم. سپس، مشورت عملی میدهد که چگونه این مکانیسمها میتوانند مورد استفاده و دستکاری قرار گیرند تا یک فرد به عادتهایی که میخواهد حفظ کند بچسبد و عادتهایی که میخواهد رها کند را اجتناب کند.
20 بینش برتر
-
از سال 1908 تا 2003، تیم دوچرخهسواری حرفهای بریتانیا بدنامانه ضعیف عمل کرد. اما، از سال 2003، زمانی که دیو بریلسفورد را استخدام کرد، شانس آن تغییر کرد. بریلسفورد تغییرات کوچک اما مداومی در رویههای تیم ایجاد کرد. تغییراتی مانند تغییر شکل صندلیهای دوچرخه، استفاده از الکل بر روی تایرها، یا تبدیل داخل ون آنها به رنگ سفید. به زودی تیم مدالهای طلا در المپیک و تورهای فرانسه را برد. مانند بهرهای که تراکم مییابد، تغییرات بزرگ در نتایج اغلب ناشی از تغییرات کوچکی است که با هم کار میکنند. این داستان در زیر توضیح داده شده است.
-
وقتی افراد بر روی اهداف تمرکز میکنند، با چهار مشکل روبرو میشوند: 1) برندگان و بازندگان اغلب اهداف مشابهی دارند، بنابراین این یک شاخص خوب برای تشخیص دلیل برخی برنده و برخی بازنده نیست. 2) دستیابی به یک هدف فقط یک تغییر لحظهای است، سپس شما شروع به خواستن چیز دیگری میکنید. 3) شما حتماً به تمام اهداف خود نمیرسید، بنابراین تمرکز زیاد بر روی آنها میتواند برای ذهن شما مخرب باشد. 4) اهداف به دنبال یک دستاورد خاص هستند، نه تغییر مداوم. این بدان معناست که اهداف با پیشرفت طولانیمدت متضاد هستند. خیلی به اهداف خود معتاد نشوید. به جای آن، بر روی سیستمهای مداوم تغییر تمرکز کنید.
-
مغز انسان با یک فرآیند چهار مرحلهای تصمیم میگیرد. 1) این یک سیگنال برای انجام یک عمل خاص دریافت میکند. 2) این یک تمایل برای انجام آن عمل ایجاد میکند. 3) این به آن تمایل پاسخ میدهد. 4) این یک پاداش یا عواقب برای آن عمل را دریافت میکند، چه داخلی چه خارجی. وقتی یک پاداش دریافت میکند، تمایل به تکرار چرخه دارد، وقتی یک عواقب دریافت میکند، نه. این چرخه، که تکرار میشود، چیزی است که یک عادت را شکل میدهد. یک مثال میتواند باشد: 1) بیدار شدن. 2) خواستن احساس بیداری. 3) نوشیدن قهوه. 4) برآورده کردن تمایل به احساس بیداری.
-
مغز انسان به طور طبیعی برای پیروی از راه حل کمترین مقاومت و اعمال کمترین انرژی لازم سیم کشی شده است. این باعث میشود پذیرش عادتهای جدید سخت باشد. برای راحتتر کردن عادتهای خوب: 1) آن را آشکار کنید، 2) آن را جذاب کنید، 3) آن را آسان کنید، و 4) آن را رضایتبخش کنید.این می تواند برای شکستن یک عادت بد به 1) ساختن آن غیرقابل مشاهده، 2) ساختن آن غیرجذاب، 3) ساختن آن دشوار، و 4) ساختن آن ناراضی کننده، معکوس شود
-
کارمندان سیستم متروی توکیو برای "نشان دادن و فریاد زدن" آموزش داده شده اند. وقتی یک سیگنال می بینند یا یک عمل انجام می دهند، آموزش داده شده اند که به آن اشاره کنند و آن را بلند بگویند. به عنوان مثال، "سیگنال سبز است" یا "ترمز را فشار دهید." این سیستم جلوی از دست دادن جزئیات تصادفی را می گیرد، خطاها را 85% و تصادفات را 30% کاهش می دهد. برای شکل دادن به یک عادت جدید یا شکستن یک عادت بد نیاز است که ناخودآگاه به آگاه تبدیل شود. این برای غلبه بر حلقه فعلی که به صورت خودکار در مغز اجرا می شود، ضروری است.
-
در سال 2001 محققان بریتانیایی یک مطالعه از 248 نفر را برای بررسی عادت های ورزشی انجام دادند. یک سوم، گروه کنترل، فقط خواسته شدند که ورزش خود را ردیابی کنند. یک سوم خواسته شدند که ورزش خود را ردیابی کنند و مطالبی درباره فواید ورزش بخوانند. یک سوم خواسته شدند که مطالب مذکور را بخوانند و ورزش خود را ردیابی کنند، اما همچنین برنامه ای برای زمان و مکان ورزش در هفته آینده بسازند. در دو گروه اول، 35% و 38% از مردم حداقل یک بار در هفته ورزش می کردند. در گروه سوم، 91% حداقل یک بار در هفته ورزش می کردند. این روش به نام "نیت اجرایی" شناخته شده است و یک سیگنال را که شروع به چرخه عادت می کند، فعال می کند. "وقتی X اتفاق می افتد، من Y خواهم کرد."
-
محیط یکی از مهمترین عواملی است که عادت های ما را تعیین می کند. این سیگنال هایی را فراهم می کند که یک حلقه عادت در مغز را شروع می کند و به طور زیرکانه ای مردم را تشویق می کند تا عادت های خاصی را، خوب یا بد، دنبال کنند. آن تورندیک، یک دکتر در بیمارستان عمومی ماساچوست، یک بار یک آزمایش را برای تشویق بیشتر مردم به نوشیدن آب در کافتریای بیمارستان انجام داد. قبلاً آب در دسترس بود، اما فقط در دو مکان در کافتریا و نه در یخچال های کنار صندوقدار. تورندیک آب را به این یخچال ها و شش مکان جدید در کافتریا اضافه کرد. با وجود اینکه سودا همچنان به اندازه ای که قبلاً در دسترس بود، در دسترس است، در سه ماه بعد، فروش سودا 11.4% کاهش یافت، در حالی که فروش آب 25.8% افزایش یافت.
-
دکتر ویلیام جی الین می گوید، "بیش از 50 درصد از کورتکس، سطح مغز، به پردازش اطلاعات بصری اختصاص یافته است." این باعث می شود بینایی در انسان ها بیشترین حس تحریک کننده باشد و بیشترین احتمال را برای برانگیختن یک پاسخ داشته باشد. بنابراین، سیگنال های بصری احتمالاً بیشتر از سایر انواع سیگنال ها باعث واکنش می شوند.
-
چارلز داروین می گوید، "در تاریخ طولانی بشر، کسانی که یاد گرفتند بهترین همکاری و ابتکار را داشته باشند، پیروز شده اند." تکامل انسانی مردم را برای عمل کردن به عنوان یک جمعیت پیش بینی کرده است. بنابراین، انسان ها به طور غریزی به تقلید عادت های دیگر انسان ها مایل هستند. اصولاً، سه گروه وجود دارند که احتمالاً بیشترین احتمال تقلید را دارند. 1) نزدیک: کسانی که یک فرد به طور منظم با آنها ارتباط نزدیک برقرار می کند. 2) بسیاری: کسانی که عادت های جمعی آنها یک استاندارد از "عادی بودن" را ایجاد می کنند." 3) قدرتمندان: افرادی که چیزی را دارند که به طور معمول مورد تمایل است، موفقیت یا داشتن آنها دیگران را تشویق می کند تا امیدوار باشند که به همان نتیجه برسند.
-
رفتارها انگیزه های اولیه ای دارند که عمیق تر از خود رفتار است. انگیزه هایی مانند: "صرفه جویی در انرژی"، "تهیه غذا و آب"، "یافتن عشق و تولید مثل" یا "اتصال و ایجاد ارتباط با دیگران". به عنوان مثال، یک فرد ممکن است به دلیل تمایل حاد در لحظه، فیسبوک را مرور کند، اما به طور عمیق تر، به دلیل تمایل به اتصال و ایجاد ارتباط با دیگران. عادت ها را به این انگیزه ها متصل کنید تا احتمال بیشتری برای ایجاد تمایل به انجام آن عادت داشته باشید.
-
یک راه برای جذاب کردن عادت ها این است که آنها را از نظر فواید به جای معایب بازتعریف کنید. به عنوان مثال، پس انداز کردن پول را با سود آینده آن به جای فداکاری حال مرتبط کنید. یک راه آسان برای این کار این است که آن را بلند بگویید. مانند روش نقطه و فراخوانی، فوایدی را که یک عادت فراهم می کند بگویید. یک ترفند روانشناختی دیگر این است که به عادت ها به عنوان چیزی اشاره کنید که یک فرد "می تواند انجام دهد" به جای چیزی که "باید انجام دهد".
-
عادت ها بر اساس زمان شکل نمی گیرند؛ بلکه بر اساس تکرار شکل می گیرند. یک رفتار زمانی خودکار می شود که حلقه عادت مذکور به تعداد معینی انجام شود (که در میان افراد و عادت ها متفاوت است). این زمانی است که یک عادت شکل می گیرد. مهم نیست که آیا طول می کشد یک هفته تا تعداد لازم تکرارات را انجام دهید یا یک سال.
-
در دهه 1970، شرکت های ژاپنی کارخانه های خود را بهینه سازی کردند تا تا حد ممکن کار غیرضروری را حذف کنند تا امکان ساخت محصولات دقیق را آسان کنند. به عنوان مثال، آنها فضای کاری را برای جلوگیری از زمان تلف شده از پیچ و خم برای ابزارها ترتیب دادند. در نتیجه، محصولات ژاپنی سریع تر و قابل اعتماد تر از همتایان آمریکایی خود ساخته شدند. مغزها به طور طبیعی گزینه ای را انتخاب می کنند که کمترین تلاش را می طلبد. بنابراین، ساختن یک عادت به طور ممکن آسان، کمک می کند تا بر گزینه های دیگر غلبه کند.
-
یک راه موثر برای شروع یک عادت این است که با نسخه ساده تر و آسان تر آن شروع کنید - چیزی که می تواند در دو دقیقه یا کمتر انجام شود. به عنوان مثال، به جای تمرین دو ساعته، ده بار فشار بیاورید. این یک نقطه ورود آسان است که می توان به آن اضافه کرد تا عادت های بزرگتری را بسازید.
-
در تابستان 1829، ویکتور هوگو به ناشر خود کتاب جدیدی را وعده داد. او سال را در تعقیب پروژه های دیگر گذراند و نتوانست کار جدی را بر روی کتاب شروع کند یک سال بعد. سپس ناشر او مهلتی به نظر ناممکن را تعیین کرد تا کتاب را شش ماه بعد، تا فوریه 1831 تمام کند. برای انجام این کار، هوگو از دستیار خود خواست تا تمام لباس های او را قفل کند به جز یک شال بزرگ تا او کتاب را تمام کند. بدون توانایی ترک خانه، هوگو مجبور شد تمرکز کند و بنویسد. این یک دستگاه تعهد نامیده می شود و برعکس ترفند ساختن یک عادت آسان است. این کار را برای انجام ندادن یک عادت سخت می کند.دستگاههای تعهدی اطمینان میدهند که یک عادت با تصمیمی که اکنون گرفته میشود، در آینده پیروی خواهد شد.
-
در دهه 1990، کراچی، پاکستان یکی از شلوغترین شهرهای جهان بود اما یکی از کمقابلسکونتترین. بیشتر مردم در مستوطنهای غیرقانونی زندگی میکردند با دسترسی کم به آب روان یا مواد بهداشتی. در تلاش برای کاهش انتشار بیماری، کارکنان کمکرسانی سعی کردند تا بیشتر مردم را تشویق کنند تا در شهر دستهای خود را بشویند. با این حال، آنها متوجه شدند که علیرغم روشهای معمولاً نامنظم، بیشتر مردم از فواید شستن دستهای خود آگاه بودند. یک کارکنان کمکرسان به نام استفن لوبی صابون Safeguard را توزیع کرد. این صابون، که بوی خوشایندی داشت و به راحتی کف میزد، در پاکستان به عنوان یک صابون برتر در نظر گرفته میشد. اما لوبی کشف کرد که تجربه لذتبخشتر صابون Safeguard منجر به حفظ بیشتر عادت میشود. قاعده اصلی تغییر رفتار این است که رفتارهایی که پاداش داده میشوند تکرار میشوند، و رفتارهایی که مجازات میشوند اجتناب میشود.
-
یکی از راههای توسعه عادتها این است که سیستمهایی را ایجاد کنید که به طور خودکار رفتارهای مورد نظر را پاداش میدهند یا آنهایی که نیستند را مجازات میکنند. به عنوان مثال، اگر کسی میخواهد عادت روزانه سرزدن به Starbucks را بشکند، یک حساب پسانداز ایجاد کنید و برای مبلغی که هر روز که قهوه نمیخورید بر روی آن واریز خودکار تنظیم کنید. وقتی میبینند که پول به حساب میرسد، یک پاداش روانی ایجاد میکند که مغز را تشویق میکند تا رفتار را تکرار کند.
-
یکی از راهها برای برانگیختن چندین عامل که باعث میشود عادتها آسانتر تکرار شوند، پیگیری عادت است. به عنوان مثال، هر بار که یک عادت تکرار میشود روی تقویم علامت بگذارید. این موضوع مشخص میکند که آیا یک عادت انجام شده است یا خیر. اگر کامل نشده باشد، یک یادآوری برای تکمیل آن ارائه میدهد. این با ایجاد یک خواست روانی برای ادامه رفتارهای متوالی، عادتها را جذاب میکند. این با ایجاد یک دستاورد برای هر بار که یک عادت انجام میشود، عادت را رضایتبخش میکند.
-
بهبود فردی باید ترکیبی از کاوش عادت جدید و استفاده از عادت جدید باشد، یا بهبود عادتهایی که قبلاً توسعه یافتهاند. هدف حدوداً 80٪ از زمان را به بهرهبرداری اختصاص دهید، با 20٪ اختصاص داده شده به کاوش. Google از کارکنان خود میخواهد تا حدود 80٪ از زمان خود را بر روی شغل واقعی خود و 20٪ بر روی پروژههای جانبی صرف کنند. این روش منجر به محصولاتی مانند Google AdWords و Gmail شده است.
-
مغز انسان به طور طبیعی به چالشها علاقهمند است، اما از آنهایی که خیلی سخت هستند اجتناب میکند. این بدین معناست که مردم از عادتهایی که خیلی آسان هستند خسته میشوند و عادتهایی که خیلی سخت هستند را کنار میگذارند. بنابراین، بهینه است که عادتها بر اساس وظایفی در "محدوده Goldilocks" سختی شکل گیرند که فقط قابل مدیریت است. به عنوان مثال، بیشتر بزرگسالان در یک بازی بسکتبال یک به یک در برابر یک کودک چهار ساله سرگرمی نخواهند داشت. اما بیشتر بزرگسالان همچنین اگر مجبور باشند در برابر Lebron James بازی کنند، تسلیم میشوند.برای اینکه بازی لذت بخش و قابل تکرار باشد، در برابر یک همسن سطح بازی کنید.
خلاصه
هر سال جدید، میلیون ها نفر به خود قول می دهند که در سال آینده عادت های جدیدی را شکل دهند یا عادت های بد را بشکنند. اما معروف است که بیشتر این قول ها به زودی شکسته می شوند. چرا؟ چرا شکل دادن به عادت ها اینقدر سخت است؟ چرا شکستن عادت های بد اینقدر سخت است؟ جواب "اتمی" است.
وقتی 100 را در 1.01 ضرب می کنید، جواب فقط 101 است. اگر 100 را در 1.01 ده بار ضرب کنید، جواب فقط 110.5 است. اما اگر آن را پنجاه بار ضرب کنید، جواب به 164.5 می رسد. و وقتی آن را 100 بار ضرب می کنید، جواب به بیش از 270 می رسد. حالا 100 را در 1.01 بیش از 500 بار ضرب کنید، و جواب بیش از 14,477 می شود. مانند بهره ای که تراکم می یابد، وقتی یک بهبود کوچک را بارها و بارها انجام می دهید، به یک تغییر عظیم تبدیل می شود. این ایده پشت "عادت های اتمی" است. عادت های اتمی بهبودهای جزئی در سیستم های زندگی شما هستند، که به تنهایی بی اهمیت هستند، اما در کنار هم مسیر زندگی شما را تغییر می دهند.
چگونه عادت ها را شکل می دهیم؟
در سال 1898، یک دانشمند به نام ادوارد تورندیک یک آزمایش انجام داد که در آن گربه ها را در یک جعبه قرار داد که طوری طراحی شده بود که گربه ها می توانستند اگر کار درستی را انجام دهند، از آن خارج شوند. این کارها می توانستند کشیدن یک دسته یا قدم زدن روی یک صفحه باشد. هنگامی که گربه ها کار صحیح را کشف می کردند، یک درب باز می شد و آنها را به سمت یک کاسه غذا می برد. وقتی او برای اولین بار گربه ها را در جعبه قرار داد، آنها آزمایش می کردند و پس از چند دقیقه، راه فرار از جعبه را کشف می کردند.
در ابتدا، گربه ها به صورت تصادفی آزمایش می کردند، اما همانطور که تورندیک آزمایش را تکرار می کرد، گربه ها یاد می گرفتند چگونه فرار کنند و هر بار سریعتر و سریعتر می شدند. در سه آزمایش اول، میانگین زمان فرار گربه ها 1.5 دقیقه بود. در سه آزمایش آخر، فقط 6.3 ثانیه طول کشید. تورندیک الگوی یادگیری را که گربه ها نشان می دادند به این شکل توصیف می کند: "رفتارهایی که پیامدهای رضایت بخش دارند، معمولا تکرار می شوند و آنهایی که پیامدهای ناخوشایند دارند، کمتر تکرار می شوند." اگر کسی بخواهد یک کتاب بخواند یا به عنوان بخشی از روتین روزانه ورزش کند، اغلب به عنوان یک وظیفه از قدرت اراده دیده می شود. بسیاری فکر می کنند که برای انجام کاری که واقعا نمی خواهیم انجام دهیم، نیاز به استحکام ذهنی و اخلاقی داریم. اما این روش ناکارآمدی برای شکل دادن به عادت های جدید است که، اغلب، مقدر است که فرو بریزند.
چارچوب چهار مرحله ای برای شکل دادن به عادت
فرآیند توسعه یک عادت می تواند به یک فرآیند چهار مرحله ای تقسیم شود. اول، مغز یک سیگنال را برای انجام یک عمل خاص دریافت می کند، یا که با یک عمل خاص مرتبط است. سپس این سیگنال باعث می شود مغز یک اشتیاق برای انجام آن عمل را تولید کند. سوم، ما به این اشتیاق با انجام عمل پاسخ می دهیم. در نهایت، ما یا یک پاداش یا یک عواقب را دریافت می کنیم.اگر این یک پاداش باشد، مغز ما برای تکرار حلقه در آینده تحریک می شود و عادت شروع به شکل گیری می کند.
چهار مرحله می تواند احتمال بیشتری برای فعال شدن این حلقه پاداش در مغز ایجاد کند و بنابراین، احتمال بیشتری برای تبدیل شدن به یک عادت دائمی دارد. (1) آن را آشکار کنید. (2) آن را جذاب کنید. (3) آن را آسان کنید. (4) آن را رضایت بخش کنید. هر یک از این موارد یک مرحله از حلقه ذکر شده در بالا را پوشش می دهد. مردم اغلب دستاورد کارهای سخت را تحسین می کنند، اما واقعیت این است که هر چه یک کار سخت تر باشد، تشکیل دادن عادت از آن سخت تر است.
این دقیقاً همان چیزی است که سازندگان ژاپنی خودروها و الکترونیک انجام دادند. آنها تا حد ممکن برای کارگران خود آسان ساختند تا عادت ها را شکل دهند و هر کاری که نیاز داشتند را به صورت کارآمد و دقیق انجام دهند. در نتیجه، تا سال 1974 تلویزیون های آمریکایی پنج برابر تماس های خدماتی بیشتری نسبت به همتایان ژاپنی خود دریافت کردند. و تا سال 1979 سازندگان ژاپنی مجموعه های خود را سه برابر سریع تر از سازندگان آمریکایی مونتاژ کردند. در مقابل، یک عادت بد می تواند با وارون کردن این چهار مرحله شکسته شود:
-
یک عادت را غیرقابل مشاهده کنید تا هیچ سیگنالی دریافت نشود.
-
یک عادت را غیرجذاب کنید تا هر گونه تمایلی را زیر سوال ببرد.
-
یک عادت را سخت کنید تا پاسخ دادن سخت تر شود.
-
یک عادت را نارضایت کننده کنید تا مغز تحریک نشود تا آن را تکرار کند.
در اینجا برخی از ترفندهایی وجود دارد که می توان برای برآورده کردن این چهار مرحله استفاده کرد: محیط خود را طراحی کنید تا بیشترین سیگنال ها برای عادت های خوب ایجاد کنید و این سیگنال ها را آشکار و غیرقابل اجتناب کنید. یک "می خواهم انجام دهم" را با یک "نیاز به انجام دادن" جفت کنید. "فقط مجازم تا پس از دویدن روی تردمیل، Netflix را تماشا کنم." تا حد ممکن عادت های خود را خودکار کنید. در فناوری سرمایه گذاری کنید که انجام کارهای معمولاً سخت را آسان تر می کند. تقویت کنید. پس از انجام یک عادت، یک پاداش فوری استفاده کنید. "من فایل های کامپیوترم را در پایان روز مرتب می کنم و وقتی کارم تمام شد، یک بیرون می نوشم."
یک مطالعه موردی درباره عادت های اتمی در عمل
از سال 1908 تا 2003، تیم ملی دوچرخه سواری بریتانیا یکی از بدترین ها در اروپا بود. در طی حدود 100 سال، آنها فقط یک مدال طلا در المپیک بردند و هرگز تور دوچرخه سواری فرانسه، که بزرگترین مسابقه همه دوچرخه سواری است، را برنده نشدند. سپس، در سال 2003، تیم دیوید بریلسفورد را به عنوان مدیر عملکرد استخدام کرد. استراتژی ای که بریلسفورد به آن تعهد کرد، آنچه او "تجمع افزایش های حاشیه ای" نامید تا به هر چیزی که تیم انجام می داد، بهبود های کوچک 1% ایجاد کند.
تیم بریلسفورد صندلی های دوچرخه های خود را کمی طراحی مجدد کرد تا آنها را راحت تر کند. آنها الکل را بر روی تایرهای خود اعمال کردند تا گریپ کمی با مسیر بهبود یابد. آنها از سوارکاران خواستند تا شورت های گرم را برای حفظ دمای ایده آل در ران های خود بپوشند.آنها پارچه ها را در تونل های باد آزمایش کردند تا پارچه هایی که کمی بیشتر هوادینامیک بودند را پیدا کنند. آنها لباس های خود را عوض کردند و لباس مسابقه داخلی را در فضای باز پوشیدند زیرا کمی سبک تر و هوادینامیک تر بودند. آنها بیوسنسورها را پوشیدند و ژل های ماساژ مختلف را آزمایش کردند. آنها یک جراح استخدام کردند تا به آنها یاد دهد چگونه بهتر دست های خود را بشویند تا از بیماری جلوگیری کنند. آنها بالش ها و تشک هایی را آزمایش کردند که به سوارکاران خواب بهتری می دادند. آنها حتی داخل ون خود را سفید رنگ کردند تا راحت تر گرد و خاک را ببینند که هوادینامیک دوچرخه های آنها را کاهش می داد.
هر یک از این تغییرات به تنهایی نمی توانست عملکرد تیم را به طور معنی داری تغییر دهد. اما در مجموع، آنها تغییر چشمگیری ایجاد کردند. تا المپیک 2008، تیم بریتانیا هشت مدال طلا بدست آورد، چهار برابر بیشتر از هر تیم دیگری. در سال 2012 آنها این کار را با بردن چندین رکورد جهانی و اولین برد تور دوچرخه سواری فرانسه تکرار کردند. سپس آنها در سال های 2013، 2015، 2016، 2017 و 2018 دوباره تور دوچرخه سواری فرانسه را بردند.
راز واقعی بهبود خود
بهبود خود اغلب به عنوان یک عملکرد از انگیزه و اهداف تعریف می شود. اما اهداف و انگیزه فقط بخش کوچکی از تصویر بزرگتر هستند. بخش بسیار مهم تری از بهبود خود سیستم هایی است که در زندگی روزمره یک فرد قرار می گیرند.
وقتی افراد بر روی اهداف تمرکز می کنند، با چهار مشکل روبرو می شوند: برندگان و بازندگان همان اهداف را دارند، بنابراین نشان دهنده خوبی برای تشخیص دلیل برخی برنده و برخی بازنده نیست. دستیابی به یک هدف فقط یک تغییر لحظه ای است و سپس شما شروع به خواستن چیز دیگری می کنید. شما حتما تمام اهداف خود را برآورده نمی کنید، بنابراین تمرکز زیاد بر روی آنها می تواند برای ذهن شما فاجعه بار باشد. اهداف به یک چیز خاص هدف می گیرند، نه تغییر مداوم، و با پیشرفت بلند مدت مغایرت دارند. با اهداف خود مشغول نشوید - به جای آن، بر روی سیستم های مداوم تغییر تمرکز کنید. به این صورت فکر کنید: تقریبا غیرممکن است که از صفر به 100٪ بهبود برسید، اما بسیار آسان تر است که از صفر به 1٪ به 2.1٪، سپس 3.3٪ و به همین ترتیب برسید.