خلاصه
سرمایهگذاران چگونه باید با حتمیتهای ریسک مدیریت کنند؟ ابزارهای قدرتمند ساخت ثروت که نیاز کمی به مهارت فنی دارند، چیست؟ چگونه مغز ما ما را از آیندهای پررونق باز میدارد؟
در The Psychology of Money، مورگان هاوسل، سرمایهگذار و روزنامهنگار مالی، به این سوالات پاسخ میدهد و نحوهی ارتباط فکر انسان، عادتها و احساسات با سرمایهگذاری را توضیح میدهد. او بینشها و استراتژیهایی را برای استفاده سرمایهگذاران از این ارتباطات برای به دست آوردن سود شخصی - نه فقط مالی، بلکه شخصی و عاطفی نیز - به اشتراک میگذارد.
بیشترین 20 بینش
-
تجربیات شخصی فرد تنها بخش کوچکی از آنچه رخ میدهد را تشکیل میدهد، اما بیشترین بخشی از نحوه فکر کردن فرد به دنیا را تشکیل میدهد. در نظریه، تصمیمات مالی باید توسط اهداف سرمایهگذار و ویژگیهای گزینههای سرمایهگذاری موجود برای آنها راهبردی شوند. اقتصاددانان از مؤسسه ملی تحقیقات اقتصادی کشف کردند که در عوض، تصمیمات سرمایهگذاری توسط تجربیات اوایل بزرگسالی محکم میشوند. آنها کشف کردند که سرمایهگذاران معمولاً تجربه اقتصاد را وقتی جوان بودند نسبت به اقتصاد فعلی بیشتر وزن میدهند.
-
هم شانس و هم ریسک اغلب عواملی هستند که موفقیت و شکست را تعیین میکنند. چون سخت است آنها را اندازهگیری کرد، اغلب نادیده گرفته میشوند. برخی از موفقیت بیل گیتس میتواند به سخت کوشی و تصمیمات خوب او نسبت داده شود. برخی از آن نیز میتواند به رفتن او به دبیرستانی با یک کامپیوتر نسبت داده شود. این در دهه 60 میلادی تقریباً 1 در 1 میلیون شانس بود. برای در نظر گرفتن ریسک و شانس در تصمیمات، یک سرمایهگذار باید: 1) از بتپرستی سرمایهگذاران خاص خودداری کند وقتی نمیتوان دانست چقدر شانس یا ریسک موفقیت آنها را تحت تأثیر قرار داده است. 2) کمتر بر روی افراد خاص و مطالعات موردی تمرکز کند و بیشتر بر روی الگوهای گسترده.
-
هرگز دلیلی برای ریسک کردن آنچه دارید و نیاز دارید برای آنچه ندارید و نیاز ندارید وجود ندارد. مقایسه اجتماعی اغلب باعث میشود سرمایهگذاران به کسانی که بیشتر از آنها دارند نگاه کنند و به حدی متقاعد شوند که نیاز دارند آنچه آنها دارند را داشته باشند که ریسکهای غیرضروری میگیرند که باعث میشود آنها از دست بدهند. اگر کسی به اندازه کافی دارد تا همه چیزی را که نیاز دارد پوشش دهد، میتواند با نگه داشتن چهار چیز در ذهن از ریسکهای غیرضروری جلوگیری کند: 1) سختترین مهارت مالی این است که هدف را متوقف کنیم. 2) مقایسه اجتماعی مشکلی است که باعث ریسک غیرضروری میشود. 3) "کافی" خیلی کم نیست. 4) تصمیم بگیرید که هرگز چه چیزی را ریسک نکنید.
-
کلید سرمایهگذاری خوب این نیست که بازده بالاترین را کسب کنید؛ بلکه این است که بازده خوبی را به طور مداوم کسب کنید. طبیعت قدرتمند سود جمعآوری پیچیده است اما ستون فقرات سرمایهگذاری است. وارن بافت توانسته است طی کاری خود بازده سالانه متوسط 22٪ را کسب کند. از سوی دیگر، جیمز سایمونز از فناوریهای رنسانس توانسته است بازده باورنکردنی 66٪ در سال را کسب کند.با این حال، بوفت 75٪ ثروتمندتر از سایمونز است زیرا او چهل سال جوانتر از سایمونز سرمایه گذاری کرده است. بیش از 97٪ ثروت وارن بوفت پس از 65 سالگی انباشته شده است.
-
ثروتمند شدن و ثروتمند ماندن دو مهارت متفاوت هستند. ثروتمند شدن نیاز به ریسک و خوش بینی دارد. ثروتمند ماندن نیاز به احتیاط و وسواس دارد. 40٪ شرکت های موفق به حدی که به بورس عرضه شده اند، در طول زمان تمام ارزش خود را از دست می دهند. لیست فوربس 400 به طور میانگین، در هر دهه نرخ 20٪ تغییر دارد. برای جلوگیری از این سرنوشت ها، سرمایه گذاران باید: 1) اولویت بندی کردن بر روی بی شکستگی مالی نسبت به بازده بزرگتر. 2) شکست احتمالی (و احتمالاً) هر برنامه را در برنامه های خود در نظر بگیرید. 3) توسعه یک شخصیت خوش بین اما وسواسی.
-
بیشتر سرمایه گذاری ها یا شکست می خورند یا متوازن می شوند. اکثر موفقیت شما توسط تعداد کمی از برندگان بزرگ - "رویدادهای دماغی" - تعیین می شود. در شاخص راسل 3000، 40٪ شرکت ها حداقل 75٪ ارزش خود را از دست دادند. به طور فعال تمام بازده شاخص توسط فقط 7٪ شرکت هایی که حداقل دو انحراف معیار بیشتر از میانگین عملکرد داشتند، رانده شد. در سرمایه گذاری VC، تقریباً 65٪ شرکت ها پول از دست می دهند، 2.5٪ بازگشت 10-20x سرمایه گذاری خود را، 1٪ بازگشت> 20x سرمایه گذاری خود، 0.5٪ بازگشت 50x سرمایه گذاری خود. اکثر بازده VC از آخرین دسته می آید. برای اجازه دادن به کافی بودن زمان برای بهره گیری از رویدادهای دماغی: 1) در بحران وحشت نکنید و زود به فروش برسانید. 2) یک سرمایه گذار مداوم باشید. 3) از یک محدوده گسترده از سرمایه گذاری ها بهره ببرید.
-
اگر هدف خوشبختی است، آنگاه یک فرد باید ثروت خود را به گونه ای سازماندهی کند که بیشترین کنترل را بر زمان خود داشته باشد. در سال 1981 روانشناس آنگوس کمپبل مطالعه ای درباره چه چیزی مردم را خوشبخت می کند انجام داد. او متوجه شد که اکثر مردم خوشبخت تر از آنچه که اکثر روانشناسان فرض می کردند، اما نمی توانستند بر اساس درآمد، جغرافیا یا تحصیلات گروه بندی شوند. او متوجه شد که عامل تاثیرگذارترین این بود که آیا مردم احساس می کنند که کنترل زمان خود را دارند. پول می تواند به ارائه کنترل بر زمان خود به مردم کمک کند، اما این یک تضمین نیست.
-
ثروت پولی است که خرج نمی شود. اما برای انباشت ثروت، مردم باید قبول کنند که ثروتمند بودن و به نظر آمدن ثروتمند دو چیز متفاوت هستند. در سال 2009 ریانا تقریباً ورشکسته شد پس از اینکه او 82٪ ثروت خود را در یک سال از دست داد. او مشاور مالی خود را به دلیل مدیریت بسیار بد متهم کرد، که پاسخ داد، ""آیا واقعاً لازم بود به او بگویم که اگر پول را برای چیزها خرج کنید، در نهایت با چیزها و نه پول باقی می مانید؟"" مردم معمولاً ثروت را به عنوان آنچه می توانید با ثروت خریداری کنید تصور می کنند. این دقیقاً برعکس ثروت است.
-
ساخت ثروت کمتر در مورد درآمد یا بازگشت سرمایه گذاری و بیشتر در مورد نرخ پس انداز است. در دهه 1970 به نظر می رسید که جهان در حال اجرای نفت است. نرخ مصرف نفت سریعتر از نرخ تولید نفت افزایش می یافت. اما این پیش بینی ها حساب نوآوری های جدیدی را که فناوری ایجاد می کرد، در نظر نگرفت.امروزه ایالات متحده 65٪ کمتر انرژی را برای هر دلار از GDP نسبت به سال 1950 استفاده می کند. پس انداز مانند آن نفت است. استفاده کارآمدتر و آسانتر از ثروت موجود از پیدا کردن منابع جدید ثروت کارآمدتر است.
-
داشتن انعطاف پذیری بیشتر اهمیت دارد. صد سال پیش، 75٪ از مردم نه تلفن و نه پست منظمی داشتند. تنها رقابت واقعی بیشتر مردم با افراد موجود در محیط نزدیک خود بود. اکنون، تمام دنیا رقیب است و رقابت کردن بیش از پیش سخت شده است. هر سال تقریباً 600 نفر در آزمون SAT نمره کامل می گیرند و 7000 نفر با چند امتیازی کمتر از نمره کامل می آیند. در گذشته، هر یک از این افراد در منطقه خود بی رقیب بودند. اکنون آنها با یکدیگر رقابت می کنند. هرچه رقابت سخت تر می شود، پس انداز کردن بیشتر اهمیت پیدا می کند زیرا پس انداز انعطاف پذیری و زمان برای انتظار فرصت های خوب را در حرفه و سرمایه گذاری فراهم می کند.
-
اگر بودن منطقی برای حفظ شدن از بودن منطقی سرد آسان تر باشد، باید این کار را انجام داد زیرا هر چیزی که به سرمایه گذار کمک کند تا به اندازه کافی در بازی بماند تا از رویدادهای پایانی بهره مند شود، مزیت قابل سنجشی خواهد داشت. در سال 2008 یک زوج از پژوهشگران در ییل استراتژی بازنشستگی ایجاد کردند که با سرمایه گذاری با حاشیه دو به یک هنگام خرید سهام، سرمایه گذاران می توانستند پس انداز بازنشستگی خود را 90٪ افزایش دهند. با این حال، این استراتژی همچنین باعث می شود که آسان باشد که هنگامی که جوان هستید همه چیز را از دست بدهید و انتظار داشته باشید که از آنجا شروع کنید و ادامه دهید تا این کار کند. این کاملاً منطقی است، اما هیچ شخص منطقی ای به این شکل رفتار نمی کند. بودن منطقی سخت است. بودن منطقی آسان تر است.
-
یک راه خوب برای باقی ماندن در بازی به اندازه کافی برای بهره مندی از رویدادهای پایانی این است که سرمایه گذاران ارتباط عاطفی با سرمایه گذاری های خود داشته باشند. بسیاری از سرمایه گذاران به خود برای عدم وجود احساس افتخار می کنند، اما با عدم وجود عشق به سرمایه گذاری هایی که انجام داده اند، در یک رکود آسان است که وحشت کنند و زودتر بفروشند. اگر سرمایه گذاران در چیزی که عاشق آن هستند سرمایه گذاری کنند، بیشتر مایل خواهند بود که از نوسانات سواری کنند و در بازی بیشتر بمانند.
-
تاریخ راهنمای ضعیفی برای سرمایه گذاری است زیرا سرمایه گذاران را فریب می دهد که فکر کنند آینده مانند گذشته خواهد بود. اتفاقاتی که هرگز رخ نداده اند همیشه رخ می دهند. آینده نادراً مانند گذشته است و اگر سرمایه گذاران فراموش کنند، رویدادهای بی سابقه ای که بیشترین تأثیر را بر آینده دارند را از دست خواهند داد. برای جلوگیری از این، هنگام نگاه کردن به تاریخ، به دنبال الگوها و عمومیت ها بجای رویدادهای جداگانه بگردید. هرچه تاریخ به عقب برود، نتایج کلی باید بیشتر شود.
-
هیچ کس نمی تواند همه چیزهایی که قرار است اتفاق بیفتد را بداند، بنابراین باید به اندازه کافی ایمن سرمایه گذاری کنند تا بتوانند رویدادهای پایانی را تجربه کنند. وقتی از مردم در مورد پروژه های بازسازی خانه دیگران سؤال می شود، آنها پیش بینی می کنند که به طور متوسط بین 25٪ تا 50٪ از بودجه اضافه خواهد شد. اما وقتی از آنها در مورد خودشان سؤال می شود، معمولاً پیش بینی می کنند که در بودجه خواهند آمد.با گذر زمان، بازار سهام میانگین 6.8٪ در سال بازده میدهد، اما این بازده میتواند کاهش یابد و اگر این اتفاق در یک زمان حساس بیفتد چه؟ سرمایهگذاران باید یک حاشیه خطا را در تمام برنامههای خود در نظر بگیرند تا برای این احتمالات آماده باشند و مطمئن شوند که کاملا از بین نمیروند.
-
بنابراین، برنامههای مالی بلند مدت باید امکان تغییر را در خود جای دهند. فقط 27٪ از فارغالتحصیلان دانشگاه در یک زمینه مرتبط با مدرک خود کار میکنند. 29٪ از والدینی که در خانه میمانند، مدرک دانشگاهی دارند. تحقیقات نشان میدهد که از سن 18 تا 68 سال، افراد تغییراتی که در خود و اهدافشان رخ میدهد را کمتخمین میزنند و این موضوع برنامهریزی مالی بلندمدت را سخت میکند. برای برنامهریزی برای این تغییر: 1) از انتهای برنامهریزی افراطی خودداری کنید. 2) از افتادگی در اشتباه هزینه غرق شده خودداری کنید.
-
بیشتر سرمایهگذارانی که سعی میکنند سیستم را بازی کنند، میبینند که این بازگشت به آنها میگزد. Morningstar 112 صندوق سرمایهگذاری تاکتیکی را از سال 2010 تا 2011 مورد مطالعه قرار داد که سعی کردند بازده بازار را شکست دهند و آنها را با صندوقهای سرمایهگذاری ساده 60/40 سهام-اوراق بهادار مقایسه کردند. آنها متوجه شدند که ""با چند استثنا، [صندوقهای تاکتیکی] کمتر سود بردند، ناپایدارتر بودند و در معرض خطر زیان همانند دیگران بودند."" نوسان، زیان، عدم قطعیت و شک بخش طبیعی سرمایهگذاری هستند. سرمایهگذاران باید قبول کنند که گاهی اوقات زیان میبرند و به خاطر آن از بازی خارج نمیشوند.
-
حبابها زمانی شکل میگیرند که جریان بازده کوتاه مدت به اندازه کافی پول را جذب کند که ترکیب سرمایهگذاران از بیشتر بلند مدت به عمدتا کوتاه مدت تغییر کند. از سال 2000 تا 2004، تعداد خانههایی که بیش از یک بار در دوازده ماه فروخته شدند - یعنی واگذار شدند - از 20,000 به 100,000 در هر سه ماه افزایش یافت. این موضوع، به نوبه خود، قیمت خانهها را افزایش داد. به طور مشابه، در دهه 90، معاملهگران روزانه، برای کسانی که هزینه یک سهم بیشتر بیاهمیت بود تا زمانی که آن در یک روز افزایش یابد، قیمت بیشتر سهام را افزایش دادند. سیسکو در سال 1999 300٪ افزایش یافت و یاهو! در همان سال به 500 دلار رسید.
-
حبابها، با این حال، زمانی آسیب میرسانند که سرمایهگذاران بلندمدت شروع به گرفتن سرنخهای خود از سرمایهگذاران کوتاه مدت میکنند. در سال 1999، میانگین صندوق سرمایهگذاری 120٪ دوران سالانه داشت، به این معنی که سرمایهگذاران بلندمدت برای مدت طولانی سرمایهگذاری نمیکردند. سرمایهگذاران مختلف اهداف مختلفی دارند و یکی از بزرگترین اشتباهات مالی که میتوان انجام داد، این است که از سرمایهگذارانی که اهداف متفاوتی نسبت به شما دارند، مشورت یا سرنخ بگیرید.
-
اخبار بد بیشتر مورد توجه قرار میگیرند اما شناسایی مکانهایی با پتانسیل میتواند بسیار بزرگ باشد. در سال 1889، Detroit Free Press نوشت که ماشینهای پرواز ""غیرممکن به نظر میرسند."" چهار سال بعد، برادران رایت اولین هواپیما را پرواز دادند. حتی در آن زمان، بیشتر آن را رد کردند. تا جنگ جهانی اول که در سال 1914 آغاز شد، هواپیماها شروع به استفاده مرتبع کردند. اولین پوشش عمده هواپیما در رسانهها، با این حال، یک سقوط در سال 1908 بود. پیشرفت معمولا به آرامی اتفاق میافتد تا متوجه شویم، اما مشکلات به سرعت اتفاق میافتند تا نادیده بگیریم.
-
پیشبینان آینده معمولاً تمایل دارند روندهای کنونی را به آینده تجزیه و تحلیل کنند، اما نادراً میتوانند یا میخواهند در نظر بگیرند که چگونه بازارها تطبیق خواهند یافت. در سال 2008 نوشته شد که تا سال 2030 چین نیاز به 98 میلیون بشکه نفت در روز خواهد داشت، اما فقط 85 میلیون بشکه در سراسر جهان تولید میشد و احتمالاً هرگز بیشتر از آن تولید نمیشد. با این حال، تقاضای رو به افزایش باعث افزایش قیمت نفت شد، که برای اولین بار سودآور بود تا به منابع نفتی سختتر دسترسی پیدا کند، که تولید را بالاتر از آنچه لازم بود افزایش داد. در سال 1985، مجله ""طبیعت"" پیشبینی کرد که تا سال 2000 زنان به طور مداوم ماراتنها را سریعتر از مردان میدوند. آنها این را به دلیل اینکه میانگین زمانهای ماراتن حرفهای دوندگان زن سریعتر از مردان افزایش مییافت، فرض کردند. با این حال، اگر شما این اعداد را با همان نرخ بیپایان به آینده تجزیه و تحلیل کنید، زنان به سرعت سریعتر از 1,000 مایل در ساعت میدویدند.
خلاصه
مورگان هاوسل شریک در صندوق همکاری است و سابقه نویسندگی در وال استریت ژورنال و ماتلی فول را دارد. کار او بر روی بررسی چگونگی مقابله سرمایهگذاران با ریسک و چگونگی مدیریت آن به روشهایی بیشتر محصولاتی متمرکز شده است.
ترکیب مربوطه
در طول قرن 19، دانشمندان به اجماع رسیدند که زمین تعدادی دوره یخبندان را تجربه کرده است که در آن بخشهای بزرگی از سیاره تحت پوشش صفحات یخ بوده است. در طی حداکثر یخبندان آخر، مکانی که اکنون بوستون است، بیش از یک کیلومتر یخ بر فراز آن داشت. تورنتو دو کیلومتر داشت. مونترال بیش از سه داشت. لبههای جنوبی بیشترین صفحه یخ آمریکای شمالی در کنتاکی شمالی و ویرجینیای غربی بود.
اما نامعلوم بود که چه چیزی باعث ایجاد این صفحات یخ میشود. هر نظریه میتوانست یک یا دو مورد را توضیح دهد، اما نه همه آنها. تا اینکه متورولوژیست روسی ولادیمیر کوپن یک کشف غیرمنتظره کرد. علت، کوپن کشف کرد، زمستانهای بسیار سرد نبود بلکه تابستانهای کمی سردتر بود.
هر زمستان، برف باقی میماند، اما تابستان کمی سردتر به این معنی بود که مقدار کمی از آن تا سال بعد باقی میماند. در طول زمان، برف بیشتر و بیشتری روی آنچه در سالهای قبل باقی مانده بود، انباشته شد و بیشتر و بیشتر از زمین را تحت پوشش برف دائمی قرار داد. هر تابستان، برف باقی مانده احتمال باقی ماندن بیشتری را افزایش میداد، و پوشش برف جدید بیشتر نور خورشید را منعکس میکرد، زمین را خنک میکرد و باعث میشد بیشتری در سال بعد باقی بماند. در نهایت، این صفحات یخی به ضخامت هزاران متر تبدیل شد.
این احساس میکند که چنین تغییر کوچکی میتواند نتایج بزرگی داشته باشد، اما این همان اصل عملیاتی پشت بازده ترکیبی است. اگر چیزی، مانند یخ یا پول، ترکیب شود و کمی پیشرفت بیشتر پیشرفت ایجاد کند، این پیشرفت کوچک میتواند نتایج فوقالعادهای داشته باشد.قاعده شماره یک سرمایه گذاری این است که شما نیازی به بازدهی فوق العاده ندارید. شما به طور میانگین به بازدهی خوبی نیاز دارید که بتواند برای دوره های طولانی ترکیب شود.
شما برنده می شوید
در سال 1936 هاینز برگروئن از آلمان نازی گریخت. در زندگی جدیدش در آمریکا، او تا سال 2000 یک دلال هنر شد، سپس مجموعه عظیم هنری خود را به دولت آلمان فروخت. این فروش، که بعداً به بخش اصلی موزه برگروئن در برلین تبدیل شد، شامل 85 اثر از پیکاسو و 80 قطعه هنری دیگر از هنرمندانی مانند کلی، براک، ماتیس، و جیاکومتی بود. ارزش 165 قطعه بیش از 1 میلیارد دلار بود.
برگروئن چگونه چنین مجموعه ای از آثار معروف را به دست آورد؟ شانس؟ مهارت؟ Horizon Research نوشت که راز این بود که برگروئن در طول دوران حرفه ای خود هزاران قطعه هنری را خرید و فروخت. احتمالاً بیشتر آنها ارزش چندانی نداشتند، اما اگر درصد بسیار کمی از این هزاران قطعه به پیکاسوها و ماتیس ها تبدیل شوند، می توانند برای همه ی آنهایی که نبودند جبران کنند. اکثر سرمایه گذاری های برگروئن می توانستند بد باشند، اما او به اندازه کافی از آنها ساخت تا اهمیتی نداشت.
واقعیت این است که اکثر شرکت ها و سرمایه گذاری ها زیان دارند یا حتی الامکان سود نمی برند، اما تعداد کمی برنده بزرگ هستند. این برندگان بزرگ همانها هستند که ارزش ایجاد می کنند. در سال 2018 آمازون به تنهایی 6٪ بازدهی S&P 500 را راند و اپل 7٪ دیگر را راند. اگر در آن سال یک صندوق شاخص S&P 500 داشتید، تقریباً 1/7 بازدهی شما فقط از دو شرکت آمد. اگر قاعده شماره یک سرمایه گذاری بازدهی ترکیبی است، پس قاعده شماره دو باید این باشد که این رویدادهای دماغی بازدهی هایی هستند که ترکیب می شوند.
سرمایه گذاران خوب یک شبکه به اندازه کافی بزرگ خواهند داشت تا مطمئن باشند که برخی از دماغ ها در آن هستند. آنها در مورد یک سال بد، یک گزارش سود و زیان بد، یا یک محصول بی ارزش وحشت نمی کنند و قبل از اینکه فرصتی برای پیدا کردن این بازدهی های جادویی داشته باشند، فروش نمی کنند. آنها قبول می کنند که اکثر تصمیمات آنها برنده بزرگ نخواهند بود اما اگر آنها به اندازه کافی تصمیم بگیرند، آنهایی را که هستند پیدا خواهند کرد.
فضای خطا
هرگز نبرد بزرگتری از آن برای شهر استالینگراد در جنگ جهانی دوم وجود نداشته است. این نبرد تنها که نزدیک به نیم سال طول کشید، تعداد بیشتری از کشته های نظامی را نسبت به مجموع کشته های نظامی ایالات متحده، بریتانیا، ایتالیا، فرانسه، و یوگسلاوی دید. در سال 1942 یک واحد از 104 تانک آلمانی در خارج از شهر در انتظار بود. اما وقتی بیشترین نیاز به آن بود، افسرانش به شدت تعجب کردند که فقط بیست تانک از تانک های آنها عملیاتی بودند.
مهندسان تحقیق کردند و به زودی کشف کردند که در هفته هایی که تانک ها بدون استفاده مانده بودند، خارج از شهر برای فراخوانده شدن، موش های میدانی در داخل آنها لانه کرده بودند و سیم ها و عایق های سیستم های الکتریکی را که تانک ها برای راه اندازی موتورهایشان نیاز داشتند، خورده بودند.
این تانک ها طراحی بدی نداشتند.بسیاری ادعا کرده اند که واحدهای زرهی آلمانی به خوبی مهندسی شده بودند که به صورت غیر عملی گران بودند. اما هیچ مهندسی به فکر طراحی برای یک موش صحرایی 20 گرمی نمی افتد تا یک ماشین فولادی 25 تنی را از کار بیاندازد. مسئولیت طراحی برای رویدادهای عجیب و غریب مانند موش های صحرایی بر عهده مهندس نبود. مسئولیت فرمانده بود که برای اینکه شاید نتوانند از این تانک ها استفاده کنند، برنامه ریزی کنند.
رویدادهای عجیب و غریب همیشه رخ می دهند. اتفاقاتی که هرگز پیش نیامده اند همیشه رخ می دهند. حتی وقتی کسی فکر می کند که برای هر احتمالی برنامه ریزی کرده است، اینطور نیست. به همین دلیل است که بسیار ضروری است که حاشیه خطا در هر برنامه و استراتژی ساخته شود. سرمایه گذاران همیشه باید به واقعیت همیشه حاضر ریسک در سرمایه گذاری های خود توجه کنند. آنها هرگز نباید همه چیز را بر یک استراتژی شرط ببندند. آنها همیشه باید یک رزرو در صورت اشتباه شدن سرمایه گذاری های خود نگه دارند. آنها همیشه باید آگاه باشند که بازدهی که انتظار دارند ممکن است هرگز محقق نشود. زیان همیشه در نهایت خواهد آمد، ریسک همیشه ظاهر خواهد شد. وظیفه یک سرمایه گذار صلاحیتمند این است که مطمئن شود وقتی این اتفاق می افتد، فاجعه بار نیست.
پس انداز کنید
دستیابی به حاشیه خطا بدون پس انداز بسیار سخت است. پس انداز در واقع یک حاشیه خطا است و ساختن حاشیه خطا در یک استراتژی - حداقل در سرمایه گذاری - معمولاً نیاز به پول اضافی (به عبارتی: پس انداز) دارد. بعد از یک سطح خاص درآمد، مردم به سه گروه تقسیم می شوند.
بعد از یک سطح خاص درآمد، مردم معمولاً به سه گروه تقسیم می شوند: 1) کسانی که پس انداز می کنند. 2) کسانی که فکر نمی کنند بتوانند پس انداز کنند. 3) کسانی که فکر نمی کنند نیاز به پس انداز دارند. گروه اول می تواند متوقف شود. این برای آنها نیست. اما گروه های دو و سه چه باید بفهمند؟
اولاً، ثروت بیشتر به نرخ پس انداز شما بستگی دارد تا درآمد و سرمایه گذاری های شما. ثروت پول انباشته شده است. شما باید برای به دست آوردن آن پس انداز کنید. دوماً، ارزش ثروت نسبت به آنچه شما نیاز دارید، نسبی است. استفاده کردن از پول به صورت کارآمدتر از پیدا کردن منابع جدید پول آسان تر است. سوماً، بعد از یک سطح خاص درآمد، آنچه شما نیاز دارید فقط آنچه زیر اگوی شما است. پس از پوشش اصول راحت، هر چیزی بعد از آن یک خواسته است و اغلب این خواسته ها نمایش پول را مهم تر از داشتن پول می دانند.
چهارم، توانایی مردم برای پس انداز کردن بیشتر از آنچه فکر می کنند در کنترل آنهاست. شما می توانید کمتر هزینه کنید اگر کمتر بخواهید و شما می توانید کمتر بخواهید اگر به فکر دیگران نباشید. پنجم، نیازی به داشتن دلیل خاصی برای پس انداز نیست. چیزی که قرار است پول نیاز داشته باشد، به ندرت پیش بینی می شود. ششم، انعطاف پذیری و کنترل بر زمان شما یک بازگشت نادیده گرفته بر روی ثروت است. پس انداز قابلیت کنترل زمان خود را می دهد. در نهایت، این بازگشت بیشتر و بیشتر اهمیت پیدا می کند. توانایی بودن انعطاف پذیر و کنترل زمان باعث می شود رقابت در یک بازار رقابتی را آسان تر کند.
هیچ چیز رایگان نیست
اگر کسی می خواهد یک ماشین 30,000 دلاری بخرد، سه گزینه دارد. می تواند برای آن پول بپردازد، می تواند ماشین دیگری پیدا کند یا می تواند آن را بدزدد. بیشتر مردم گزینه سوم را انتخاب نمی کنند. آنها می دانند که اگر آن ماشین را بدزدند، واقعاً رایگان نیست. فقط قیمت دیگری دارد. بازده سرمایه گذاری هم رایگان نیست. همه آنها با نوعی قیمت همراه هستند.
از سال 2002 تا 2018 نتفلیکس 35,000٪ بازده داشت. اما قیمت موفقیت برای کسی که در طول این مدت در نتفلیکس سرمایه گذاری کرده بود، بالا بود. نتفلیکس در 94٪ از روزهای آن دوره زیر بالاترین قیمت همیشگی قبلی خود معامله شد. به طور مشابه، Monster Beverage از سال 1995 تا 2018، 319,000٪ بازده داشت، اما در 95٪ از تمام روزها زیر بالاترین قیمت همیشگی قبلی خود معامله شد.
مثل ماشین، سرمایه گذاران سه گزینه دارند. آنها می توانند الف) این نوسانات را به عنوان قیمت این بازده ها بپذیرند، ب) بازده کمتر با کمترین نوسانات را بپذیرند، یا ج) سعی کنند سیستم را بازی کنند و این بازده ها را بدون نوسانات بگیرند. مثل ماشین، برخی از دزدان ماشین می توانند فرار کنند، اما بسیاری از آنها نمی توانند.
در سال 2008 GE، یکی از بزرگترین شرکت های جهان، تقریباً فرو ریخت. قیمت سهام آنها از 40 دلار در سال 2007 به تنها 7 دلار تا سال 2018 کاهش یافت. یکی از مشکلات این بود که تحت مدیریت مدیر عاملشان، Jack Welch، بخش مالی بسیار سودآور آنها همیشه برآوردهای Wall Street را شکست می داد. آنها همیشه بازده بیشتری می دادند، بدون توجه به هر چیزی. آنها سیستم را بازی کردند، اعداد را ماساژ دادند، بازده های از دوره های آینده را به دوره های کنونی منتقل کردند.
اما این موضوع با آنها سر و کار داشت، و وقتی بازار سهام فرو ریخت، بازی آنها نیز فرو ریخت. نوسان، ریسک، و عدم قطعیت بخشی از سرمایه گذاری است. آنها باید پذیرفته شوند زیرا همیشه ظاهر می شوند، و فکر کردن که می توان آنها را اجتناب کرد، اغلب تأثیرات آنها را تشدید می کند.