چکیده
"ایدههای زامبی" به سادگی نمیمیرند با وجود کوهی از شواهدی که آنها را رد میکند. چگونه با آنها مبارزه کنیم؟ پل کروگمن، برنده جایزه نوبل در علوم اقتصادی، بهترین فرد برای شکستن "ایدههای زامبی" است.
در مبارزه با زامبی ها: اقتصاد، سیاست، و مبارزه برای آینده بهتر، کروگمن به طور جامع اقتصاد ساده پشت برخی از مسائل جذاب و مورد بحث ما در این زمان را رد میکند: بیمه سلامت جهانی، کاهش مالیات، امنیت اجتماعی و نابرابری اجتماعی، بنابراین شما میتوانید گفتگوی اقتصادی در ایالات متحده و در سراسر جهان را درک کنید و تصمیمات مالی و اخلاقی بهتری بگیرید.
بهترین 20 بینش
- روشنفکران عمومی باید درباره ناصحیح بودن صادق باشند. بسیاری از متخصصان فقط شواهدی را برای مقابله با استدلالهای بدوی ارائه میدهند و در آنجا متوقف میشوند. کروگمن میگوید که خبرنگاران باید همچنین به عموم مردم اطلاع دهند که استدلالها با نیت بد ارائه شدهاند.
- چگونگی کارکرد امنیت اجتماعی بسیار ساده است. دولت از مالیات بر درآمد حقوقی برای تامین شبکه ایمنی استفاده میکند، دقیقاً مانند مالیات بر بنزین که برای نگهداری بزرگراهها استفاده میشود. برخلاف بیمههای بازنشستگی شرکتی مبتنی بر حساب سرمایهگذاری که بازده نامعلومی میدهند، امنیت اجتماعی درآمد ثابت و تضمین شده برای بازنشستگان ارائه میدهد.
- در حالی که بسیاری فکر میکنند که دولتها دارای بیروکراسی ورم کردهاند و بخش خصوصی کارایی را ارائه میدهد، برعکس برای امنیت اجتماعی واقعی است. خصوصیسازی به طور قابل توجهی هزینههای مدیریتی را که باید به شرکتهای سرمایهگذاری پرداخت شود افزایش میدهد و بازده خالص را بیش از 25٪ کاهش میدهد. در مقابل، دولت کمتر از 1٪ از درآمدهای امنیت اجتماعی را برای هزینههای عمومی صرف میکند.
- امنیت اجتماعی خصوصیسازی شده همچنین باعث فقر گسترده بین سالمندان میشود مگر اینکه دولت وارد عمل شود. در بریتانیا و شیلی - کشورهایی با امنیت اجتماعی خصوصی - دولت هنوز مجبور است برای پر کردن شکاف وارد عمل شود.
- برخلاف بیشتر بخشهای دیگر، رقابت و انتخاب منجر به افزایش هزینهها و کاهش کیفیت در بیمه سلامت میشود. طرحهای بیمه سلامت دولتی مانند Medicare و Medicaid ارزانتر و کمتر از بیمه خصوصی درگیر کاغذبازی هستند.
- ایالات متحده، که بیشترین مشارکت بخش خصوصی در بیمه سلامت را در میان کشورهای توسعه یافته دارد، نسبت به سایر کشورهای پیشرفته از نظر کیفیت، دسترسی به مراقبتهای لازم و نتایج سلامتی عقبتر است. بریتانیا، که فقط 40٪ از هزینههای آمریکایی را برای هر فرد صرف میکند، نتایج سلامتی بهتری دارد. بنابراین، مدل بیمه سلامت جهانی هر ساله هزاران زندگی را نجات میدهد و بسیار ارزانتر است.
- اداره سلامت وظیفهشناسان (VHA) مدل عالی برای بیمه سلامت جهانی و یکپارچه است. از آنجا که همه وظیفهشناسان را پوشش میدهد، VHA بیروکراسی ورم کرده را برای بررسی پوشش استخدام نمیکند. از آنجا که این ارائه مراقبتهای پزشکی از ابتدا تا انتها است، انگیزهای برای کاهش هزینههای درمان و سرمایهگذاری در مراقبتهای پیشگیرانه برای کاهش هزینههای بلند مدت دارد. مقیاس VHA به آن اجازه میدهد برای قیمتهای دارویی ارزانتر مذاکره کند.
- قبل از قانون مراقبت های مقرون به صرفه (ACA)، سلامت در آمریکا توسط یک پچ پچ از برنامه های بیمه دولتی و خصوصی پوشش داده شد. Medicaid بخش زیادی از افراد ضعیف را پوشش داد، در حالی که Medicare مراقبت از سالمندان را بر عهده داشت. شرکت ها بیمه را برای متخصصان کاری ارائه می دادند. با این حال، گروه های زیادی، مانند بیکاران جوان، محروم از بیمه بودند.
- اقتصاد سلامت نشان می دهد که ارائه پوشش سلامت جامع برای تمام شهروندان برای آمریکا ارزان تر و کارآمدتر است. با این حال، متقاعد کردن تقریبا 150 میلیون آمریکایی برای ترک پوشش فعلی خود و مهاجرت به مدل جدید دشوار خواهد بود. بنابراین ACA تصمیم گرفت بیمه کارفرما را دست نخورده بگذارد و پوشش را به بیمه نداران از طریق قوانین و کمک های مالی گسترش دهد.
- ACA به ده ها میلیون آمریکایی خدمات بهداشتی و درمانی ارائه می دهد و سیستم موجود را سالم نگه می دارد. سه جزء دارد. اول، بیمه گرها باید همان برنامه ها را با همان هزینه به هر شهروند بدون توجه به سابقه پزشکی ارائه دهند. دوم، افراد باید برای یک سطح حداقلی از بیمه سلامت ثبت نام کنند. در نهایت، دولت تا 100٪ کمک های مالی ارائه می دهد تا هزینه ها برای افراد ضعیف را کاهش دهد.
- بر خلاف پیش بینی های تاریک، ACA موفقیت زیادی داشته است. ثبت نام ها از انتظارات بیشتر بوده و تعداد بیمه نداران به شدت کاهش یافته است. میانگین حق بیمه خالص فقط 82 دلار در ماه بود در سال 2014 و اکثریت قاطع آمریکاییان از پوشش رضایت بیان کرده اند.
- بحران مالی جهانی سال 2008 منجر به افزایش شدید کسری های دولتی شد. بسیاری از سیاستمداران از اقدامات سخت گیرانه برای تعادل بودجه خواستار بودند در حالی که باید به بیکاری توجه کرده باشند. آنها هشدار دادند که افزایش وام ها منجر به خروج سرمایه گذار از اوراق بهادار دولتی می شود، در حالی که اقدامات سخت گیرانه اعتماد سرمایه گذاران را افزایش می دهد و بازیابی اقتصادی را رهبری می کند.
- اقدامات سخت گیرانه منجر به افزایش شدید بیکاری می شود. طرفداران ادعا کردند که این موضوع به دلیل "فاصله مهارتی" است. با این حال، مطالعات متعددی هیچ شواهدی برای اینکه "فاصله مهارتی" باعث بیکاری می شود، پیدا نکردند.
- دکترین اینکه کاهش مالیات برای ثروتمندان راز رشد است، با وجود شواهد قاطع، از بین نمی رود. بیل کلینتون مالیات را افزایش داد و این منجر به گسترش اقتصادی عظیم شد در حالی که کاهش مالیات جورج دبلیو بوش منجر به رشد کسل کننده شد. نظرسنجی های زیادی نشان می دهند که رای دهندگان آمریکایی می خواهند ثروتمندان مالیات بیشتری بپردازند.
- در دهه 1950، نرخ مالیات براکت درآمد بالا 91٪ بود و مالیات بر سود شرکت ها بسیار بالاتر بود. یک سوم کارگران آمریکایی اعضای اتحادیه بودند. بر خلاف نظریه کاهش مالیات، این دوره با رشد اقتصادی به اشتراک گذاشته شده مشخص شد. درآمد میانگین بین سال های 1947 تا 1973 دو برابر شد - چیزی که از آن زمان به بعد هرگز اتفاق نیفتاده است.
- نرخ مالیات بهینه بستگی به کاهش Utility Marginal دارد، ایده ای که یک دلار برای کسانی که درآمد بیشتری دارند کمتر ارزش دارد.نرخ مالیات باید بیشترین درآمد ممکن را افزایش دهد و انگیزه تولید ثروت را حفظ کند. مالیات بهینه باید بیش از 70٪ باشد، بر اساس نظر برنده جایزه نوبل در علوم اقتصاد، پیتر دایموند و سایر کارشناسان.
- سرمایه گذاری های تجاری نسبت به تقاضای بازار بسیار حساس تر از نرخ مالیات هستند. تعداد کمی از سرمایه گذاری ها به دلیل کاهش نرخ مالیات سود از 35٪ به 21٪ قابل اجرا می شوند. شرکت ها عمدتاً از کاهش مالیات برای خرید مجدد سهام خود استفاده می کنند؛ در عوض، باید ظرفیت را گسترش دهند و شغل ایجاد کنند.
- بین سال های 1947 و 1973، درآمد همه گروه ها تقریباً با همان نرخ افزایش یافت. اما از سال 1977 تا 1989، 70٪ شگفت انگیز از افزایش درآمد خانواده ها به 1٪ بالاترین رفت. امروزه، مدیران عامل 300 برابر بیشتر از کارگران عادی پرداخت می شوند.
- نابرابری در ایالات متحده به دلیل آموزش نیست، کروگمن می گوید. درآمد واقعی فارغ التحصیلان دانشگاه بین سال های 2000 و 2004، 5٪ کاهش یافت. بین سال های 1972 و 2001، درآمد در صدمین درصد فقط 1٪ در سال افزایش یافت در حالی که درآمد در نود و نهمین درصد 87٪ در سال افزایش یافت. نابرابری به دلیل افزایش اولیگارشی است.
- اتوماسیون نیز دلیل نابرابری نیست. تا دهه 1970، افزایش بهره وری کار باعث افزایش حقوق بیشتر کارگران شد. اما در طی 50 سال گذشته، حقوق کمترین میزان فدرال با توجه به تورم بیش از 30٪ کاهش یافت در حالی که بهره وری کار 150٪ افزایش یافت. عامل حیاتی در رکود حقوق، کاهش قدرت مذاکره کارگر به دلیل ضعف اتحادیه ها است.
خلاصه
"ایده های زامبی" ایده هایی هستند که باید مدت ها پیش توسط تحقیقات متقاعد کننده که علیه آنها شهادت می دهد، کشته شوند، اما همچنان زنده می مانند و یک مغز را پس از دیگری عفونت می کنند. ما هر روز با آنها سر و کار داریم: از "طرح زامبی" کاهش مالیات تا آن درمانگاه. اما کروگمن به ما نشان می دهد چگونه با "ایده های زامبی" روبرو شویم، بنابراین دیگر نیازی به تحمل آنها نداریم.
امنیت اجتماعی
در اوایل دهه 2000، بحث سیاست گذاری قابل توجهی درباره بازسازی امنیت اجتماعی آمریکا با معرفی خصوصی سازی وجود داشت. امنیت اجتماعی تقریباً بیش از 70 سال تغییر نکرده بود. در طول این مدت، بازنشستگی شرکت ها از سیستمی که مبلغ ثابتی را هر ماه پرداخت می کرد به طرح های سهمیه بندی شده که پول را در حساب های سرمایه گذاری قرار می دادند، تغییر کرد. بسیاری از تحلیلگران سیاست برای رویکرد مشابه به امنیت اجتماعی می گفتند. با این حال، خطرناک بودن طرح های بازنشستگی خصوصی به این معنی بود که برای مردم حیاتی تر شد تا در صورت بد شدن این سرمایه گذاری ها، درآمد ثابت و مطمئنی داشته باشند. اولاً، خصوصی سازی می تواند درصد قابل توجهی از سهمیه های کارگران را در هزینه های شرکت های سرمایه گذاری مصرف کند. دوماً، این می تواند باعث فقر بسیاری از بازنشستگان شود.
اقتصاد امنیت اجتماعی
در یک جهان ایده آل، کارگران جوان پیش بینی واقع بینانه ای از عمر خود انجام می دهند و پس از درک معاملات، در ابزارهای بازار مناسب سرمایه گذاری می کنند.با این حال، در دنیای واقعی، بسیاری از آمریکاییها برای بازنشستگی خیلی کمتر از آنچه لازم است پس انداز میکنند و سرمایهگذاریهای ضعیفی انجام میدهند. انتظار داشتن از همه که سرمایهگذار حرفهای باشند، ناعادلانه است. اقتصاد باید برای مردم کار کند. امنیت اجتماعی نمونه عالی از چیزی است که با هزینههای عملیاتی کم و بیروکراسی کمینه کار میکند.
اقتصاد امنیت اجتماعی خیلی پیچیده نیست: بیش از 99% درآمدهای امنیت اجتماعی به سمت منافع میرود و کمتر از 1% برای هزینههای عمومی. در کشورهایی با سیستمهای خصوصیسازی شده، هزینهها بسیار بیشتر است. در بریتانیا، نگرانی از هزینههای بزرگی که شرکتهای سرمایهگذاری دریافت میکنند، منجر به ایجاد "سقف هزینه" توسط نظارتگران دولتی شد. سیستمی با هزینههای مدیریتی در سطح بریتانیا، بازده خالص را بیش از یک چهارم کاهش میدهد در حالی که خطرات را افزایش میدهد. بدتر از این، در کشورهایی با سیستمهای خصوصیسازی شده مانند بریتانیا و شیلی، هزینههای دولتی هنوز هم لازم است تا فقر گسترده بین سالمندان را جلوگیری کند.
چنین اصلاحاتی همه را آسیب میزند. با این حال، سیاستهای خصوصیسازی بستگی به متقاعد کردن همه دارد که بحران امنیت اجتماعی وجود دارد. خواستار کاهش در امنیت اجتماعی برای مدت طولانی به عنوان "نشانه جدیت" در میان سیاستمداران دیده شده است. اما جدیت واقعی بر اساس چیزی است که کار میکند و چیزی که کار نمیکند. امنیت اجتماعی خوب کار میکند و امنیت خصوصی بسیار ضعیف کار میکند.
بیمه سلامت جهانی
چیزهایی وجود دارند که دولتها بهتر از بخش خصوصی انجام میدهند. کالاهای عمومی، مانند کنترل ترافیک هوایی و دفاع ملی، که بدون ارائه آن به همه نمیتوان تولید کرد، نمونههای کلاسیکی هستند زیرا شرکتها انگیزهای برای تولید آنها ندارند. دولت همچنین کار ارائه بازنشستگی و بیمه سلامت تامین شده توسط دولت را بهتر انجام میدهد. Medicare و Medicaid به طور قابل توجهی ارزانتر، کارآمدتر و حتی کمتر درگیر بیروکراسی نسبت به بیمه خصوصی هستند.
سیستم بهداشت و درمان آمریکا در میزان وابستگی به بازیکنان خصوصی منحصر به فرد است. این کشور برای بهداشت و درمان بسیار بیشتر از سایر کشورها هزینه میکند و در شاخصهای بهداشتی مانند امید به زندگی و مرگ و میر نوزادان در بین کشورهای صنعتی در نزدیکی پایین قرار دارد. در بهداشت و درمان، رقابت و انتخاب شخصی منجر به افزایش هزینهها و کاهش کیفیت میشود. آمریکا دارای سیستم بهداشتی بیشتر خصوصیسازی شده در بین کشورهای پیشرفته است - بالاترین هزینهها با بدترین نتایج.
مطالعه روی جانبازان
موفقیت VHA یکی از رازهای بهترین نگه داشته شده در سیاست آمریکا بوده است. در حالی که این سازمان در دهه 80 اعتبار خود را از دست داد، اصلاحات در دهه 90 سیستم را تغییر داد و آن را به یک مدل تحویل سلامت عمومی تبدیل کرد. در سال 2005، نظرسنجیها نشان داد که رضایت مشتری از سیستم بهداشت و درمان جانبازان برای شش سال متوالی بیشتر از مراکز بهداشتی خصوصی بود. در حالی که مراقبتهای با کیفیت بالا ارائه میداد، VHA از بسیاری از افزایش هزینههای عظیم در پزشکی آمریکا جلوگیری کرده است.
دستور العمل موفقیت آن سیستم بهداشت و درمان جامع و یکپارچه است. چون تمامی افراد بازنشسته را پوشش میدهد، VHA نیازی به استخدام یک بیروکراسی وسیع برای بررسی پوشش بیماران و درخواست بیمه از کارفرمایان ندارد. این سیستم مراقبتهای پزشکی از ابتدا تا انتها را پوشش میدهد و در نوآوریهایی برای کاهش هزینهها و ارائه درمان موثر پیشتاز شده است. VHA میتواند بهتر مذاکره کند و هزینههای کمتری برای داروها نسبت به سایر تامینکنندگان پرداخت کند. در نهایت، چون VHA رابطهی طولانی مدت با بیماران خود دارد، انگیزهی سرمایهگذاری در مراقبتهای پیشگیرانه و مدیریت بیماریهای موثر را دارد تا هزینههای بلند مدت را کاهش دهد و منابع خود را به حداکثر برساند. بر خلاف بخش باقیماندهی درمانی، این سیستم میتواند به دنبال بهداشت و درمان با کیفیت باشد بدون اینکه زندگیپذیری تهدید شود.
ناقص اما کافی
اقتصاد بهداشت و درمان نشان داد که امکان گسترش پوشش مانند Medicare برای هر آمریکایی وجود دارد، همانطور که اکثر کشورهای پیشرفته انجام میدهند. با این حال، مشکل این بود که بیش از 150 میلیون آمریکایی را متقاعد کنیم که بیمههای موجود خود را کنار بگذارند تا این تغییر رخ دهد. بنابراین، سیاستگذاران و سیاستمداران به رویکرد دوم بهترین که از نظر سیاسی امکانپذیر بود، توافق کردند. آنها بیمه کارفرما را دست نخورده گذاشتند اما از قوانین و کمکهای مالی برای گسترش پوشش برای بیبیمهها استفاده کردند.
قبل از ACA، بهداشت و درمان آمریکا یک پتچورک از برنامههای مختلف بود با Medicare که سالمندان را پوشش میداد و Medicaid که بسیاری از محرومان را پوشش میداد. هر دو این برنامهها برنامههای دولتی بودند که به طور مستقیم صورتحسابها را پرداخت میکردند. بسیاری از متخصصان کاری بیمه خود را از طریق کارفرمایان خود دریافت میکردند. با این حال، بسیاری از گروهها، مانند متخصصان جوان که شغلهای آنها بیمه ارائه نمیداد و برای Medicaid واجد شرایط نبودند، محروم بودند. ACA تا حد امکان سیستم بهداشت و درمان موجود را در حال حاضر حفظ کرد. این قانون ناقص و ناکام بود وقتی با مدل بهداشت و درمان جامع مقایسه میشد. اما این قانون به دهها میلیون آمریکایی بهداشت و درمان ضروری را فراهم کرد.
ACA بر سه پایه استوار است. اولاً، این قانون از بیمهگران میخواهد که همان برنامهها را با همان قیمت به همه ارائه دهند، بدون توجه به سابقه پزشکی آنها. با این حال، این موضوع منجر به ثبت نام افراد فقط زمانی میشود که بیمار میشوند. برای رفع این مشکل، ستون دوم یک فرمان برای افراد برای ثبت نام برای یک سطح حداقل از بیمه سلامت است. ستون نهایی کمکهای مالی است که هزینه را برای کسانی که درآمد کمتری دارند محدود میکند تا یک کمک 100٪ برای محرومترینها. بدون حتی یکی از این سه ستون، برنامه نمیتواند کار کند.
در حالی که بسیاری پیشبینی کردند که هنگام عبور ACA، هیچ یک از پیشبینیها درست نشده است. تعداد بیبیمههای آمریکایی در طی یک سال به شدت کاهش یافت. کاهش تعداد ساکنان بیبیمه در ایالتهایی که Medicaid-expansion را مجاز کردند، سه برابر بیشتر از ایالتهایی بود که آن را رد کردند. در سال 2015، هزینه ACA 20٪ کمتر از انتظار بود، بر اساس دفتر بودجه کنگره (CBO).
سخت گیری مالی
پس از بحران مالی جهانی سال 2008، کسری بودجه دولتها به شدت افزایش یافت زیرا درآمدها کاهش یافت و هزینههای بیکاری به طور طبیعی افزایش یافت. این هزینهکردن خوب بود زیرا محدود کردن هزینههای دولتی میتوانست خسارت را در یک رکود شدید محدود کند.
نگهبانان بند و اعتماد پریها
با این حال، بسیاری از سیاستگذاران به دولت توصیه کردند که بودجه را متعادل کنند و "سخت گیری مالی" را تحمل کنند. بحران واقعی بودجه یونان به عنوان یک مثال وسیعاً استفاده شد، حتی اگر وضعیت در اقتصادهای پیشرفته به هیچ وجه شبیه یونان نبود. سیاستگذاران تصمیم گرفتند که از کاهش بیکاری به سخت گیری مالی از طریق کاهش هزینهها تغییر دهند. این استدلال ظاهراً واقعبینانه و سختگیرانه بر اساس اقتصاد سالم بنیاد نشده بلکه بر اساس آنچه کروگمن به شوخی آن را "نگهبان نامرئی بند" و "پری اعتماد" مینامد، استوار بود.
نگهبانان بند سرمایهگذارانی هستند که به دلیل اینکه فکر میکنند دولتها در خطر پرداخت بدهیهای خود هستند، از بندهای دولتی خارج میشوند. هر چند ماه یک بار، سیاستگذاران ادعا میکردند که هرگونه هزینهکردن تحریک بیشتر منجر به خروج سرمایهگذار خواهد شد. آنها به جای آن به اقدامات سخت گیری مالی بیشتری فراخوانی کردند. کارشناسان ادعا میکردند که سخت گیری مالی باعث رکود نخواهد شد زیرا پری اعتماد همه چیز را درست خواهد کرد. اقدامات سخت گیری مالی باعث ایجاد اعتماد سرمایهگذار و بازیابی اقتصادی خواهد شد. متأسفانه، خریدن این "افسانهها" باعث رنج بسیاری از مردم آمریکا شده است.
به دلیل اقدامات سخت گیری مالی، افزایش قابل توجهی در بیکاری انبوه رخ داد. با این حال، طرفداران سخت گیری مالی این موضوع را با استفاده از نظریه "فاصله مهارتی" توضیح دادند، یعنی آمریکاییها مهارتهای لازم برای شغلهای موجود را نداشتند. چندین مطالعه هیچ شواهدی برای اینکه نبود مهارتهای کافی کارگران باعث بیکاری بالا میشود، پیدا نکردهاند، اما ایده زامبی "فاصله مهارتی" از مرگ خودداری میکند و تمرکز را از مشکل اصلی سیاست مالی بد منحرف میکند.
کاهش مالیاتها
تعداد کمی از دکترینها به اندازه ادعایی که میگوید کاهش مالیات برای ثروتمندان راز رشد است، به طور کامل آزمایش و رد شدهاند. این موضوع زمانی آزمایش شد که بیل کلینتون مالیاتها را افزایش داد و روند گسترش اقتصادی قابل توجهی را رهبری کرد و زمانی که کاهش مالیات جورج دبلیو بوش منجر به رشد متوسط و سپس سقوط شد. در نهایت، زمانی که باراک اوباما اجازه داد کاهش مالیات دوره بوش منقضی شود، اقتصاد آن را به خوبی جذب کرد. نظرسنجیها به طور مداوم نشان میدهند که رأیدهندگان میخواهند ثروتمندان بیشتر پرداخت کنند، نه کمتر. اما تمام چیزی که لازم است، تعداد کمی از میلیاردرها هستند که مایلند بخشی از ثروت خود را برای ترویج این "ایده زامبی" صرف کنند.
هر دو مالیات بالا و رشد
در دهه 1950، افرادی که در براکت درآمد بالا بودند با نرخ مالیات حاشیهای 91٪ مواجه بودند و مالیاتها بر سود شرکتها تقریباً دو برابر بزرگ نسبت به درآمد ملی در سالهای اخیر بودند. در سال 1960، 0.01٪ بالاترین آمریکاییها نرخ مالیات فدرال موثر 70٪ پرداخت کردند.بین سالهای 1920 تا 1950، درآمد واقعی ثروتمندترین آمریکاییها به شکل قابل توجهی در اصطلاحات مطلق کاهش یافت. بر خلاف "ایده زامبی"، این دوره با رشد اقتصادی شگفت انگیزی همراه بود که به طور گسترده ای به اشتراک گذاشته شد. بین سالهای 1947 تا 1973، درآمد میانگین دو برابر شد که تاکنون نتوانسته مطابقت کند.
نرخ مالیات بهینه
کارشناسانی مانند پیتر دایموند، برنده جایزه نوبل در علوم اقتصادی، به همراه امانوئل ساز، نرخ مالیات بهینه را 73٪ تخمین زدهاند. این نرخها بر اساس کاهش استفاده حاشیهای، ایدهای است که یک دلار برای کسانی که درآمد بسیار بالایی دارند نسبت به کسانی که درآمد بسیار پایینتری دارند ارزش کمتری دارد. بنابراین، سیاستی که ثروتمندان را کمی فقیرتر میکند، تأثیر بسیار کمی بر رضایت زندگی آنها خواهد داشت. نرخ مالیات بهینه بر افرادی با درآمدهای بسیار بالا، نرخی است که حداکثر درآمد ممکن را افزایش میدهد در حالی که همچنان انگیزه ایجاد ثروت را حفظ میکند.
تصمیمات تجاری وابسته به کاهش مالیات نیستند
شرکتها عمدتاً از کاهش مالیات برای خرید مجدد سهام خود استفاده میکنند به جای افزایش شغل و گسترش ظرفیت. این به این دلیل است که تصمیمات تجاری به نرخهای مالیاتی کمتر حساس هستند نسبت به آنچه که طرفداران نظریه مالیات کم ادعا میکنند. سرمایهگذاری تجاری به جای آن توسط ادراک درباره تقاضای بازار رانده میشود. تعداد زیادی از سرمایهگذاریهای تجاری احتمالی ارزش انجام دادن در یک مالیات سود 21٪ را دارند که در نرخ 35٪ قبلی ارزش انجام نداشت. بخش قابل توجهی از سود شرکتها به جای بازگشت سرمایه، پاداش به قدرت انحصاری را نشان میدهد، که کاهش مالیات را بیشتر به یک هدیه تبدیل میکند تا یک دلیل برای سرمایهگذاری.
افسانه فرار سرمایه
ایدهای که در بازار سرمایه جهانی، شرکتها به کشورهایی با نرخ مالیات پایینتر میروند، خیلی جذاب نیست. شرکتها حسابداری خود را به گونهای مدیریت میکنند که سود گزارش شده در قلمروهای کم مالیاتی ظاهر شود. این در کاغذ به عنوان سرمایهگذاریهای بزرگ خارجی ظاهر میشود. مبالغ عظیمی که شرکتها به ظاهر در ایرلند سرمایهگذاری کردهاند، منجر به تعداد کمی شغل و درآمد کمی برای ایرلندیها شده است. به طور مشابه، پولی که پس از کاهش مالیات به آمریکا برگشت نیز یک خیال حسابداری بود. این باعث افزایش شغل، حقوق و دستمزد یا سرمایهگذاریها نشده است.
نابرابری
امروزه، حقوق مدیران عامل تقریباً 300 برابر حقوق یک کارگر معمولی است. از دهه 80 میلادی، افزایش سهم درآمد به یک نخبه کوچک مشاهده شد. بین سالهای 1947 تا 1973، درآمدهای تمام گروهها تقریباً با همان نرخ - حدود 2.5٪ سالانه - افزایش یافت. بین سالهای 1977 تا 1989، 70٪ شگفت انگیز از افزایش درآمدهای خانوادگی به 1٪ بالاترین رفت. این نابرابری باعث شد که کارگران عادی در پیشرفت اقتصادی آمریکا شریک نشوند. این یک از دست دادن زندگی در یک جامعه مشترک بود.
تحصیلات مسئله اصلی نیست
ادعای اینکه رشد نابرابری درآمد به دلیل تحصیلات است، غیرقابل قبول است. ما شاهد برخورداری گسترده کارکنان دانش بنیان نیستیم. در واقع، درآمد واقعی فارغ التحصیلان دانشگاه بین سالهای 2000 تا 2004 بیش از 5٪ کاهش یافت. درآمد و ثروت در دست یک نخبه کوچک و متمرکز میشود. بین سالهای 1972 تا 2001، درآمدهای 10 درصد برتر فقط 1٪ در سال افزایش یافت. اما درآمدها در 99 درصد برتر با سرعت 87٪ در سال و درآمد در 99.99 درصد برتر با سرعت شگفت انگیز 497٪ در سال افزایش یافت. مشکل واقعی افزایش اولیگارشی در ایالات متحده است که تهدید واقعی برای جامعه دموکراتیک آن میباشد. زمان آن رسیده است که با این مشکل روبرو شویم و شروع به فکر کردن در مورد پاسخهای سیاست مناسب کنیم.
مسئله اصلی ارزشها نیست
در میان کشورهای ثروتمند، ایالات متحده به عنوان کشوری برجسته میشود که در آن احتمال وراثت ثروت بیشتر است. با این حال، یک استدلال محافظهکارانه وجود دارد که این موضوع بیشتر به خاطر افول ارزشهای خانوادگی سنتی تا نابرابری درآمد است. اما این صحیح نیست. نابرابری رو به افزایش باعث کاهش ارزشهای خانوادگی در بین کارگران شده است.
حقوق ورودی برای فارغ التحصیلان مرد دبیرستان از سال 1973 تا کنون 23٪ کاهش یافته است. درصد فارغ التحصیلان دبیرستان که در بخش خصوصی با مزایای بهداشتی کار میکنند از 65٪ در سال 1980 به 29٪ در سال 2009 کاهش یافته است. ایالات متحده جامعهای شده است که مردان با تحصیلات کمتر با دشواری بسیاری در پیدا کردن شغل با حقوق منصفانه و مزایا روبرو هستند. این کمبود فرصتها باعث میشود این مردان کمتر احتمال داشته باشند که در نیروی کار شرکت کنند یا ازدواج کنند. تغییرات اجتماعی که در کارگران آمریکا در حال رخ دادن است، نتیجه نابرابری شدید رو به افزایش است و نه علت آن، میگوید کروگمن.
اتوماسیون شغلها را سرقت نمیکند
بسیاری از کسانی که حامی درآمد پایه عمومی هستند معتقدند که شغلها با گرفتن بخشهای بزرگتری از اقتصاد توسط رباتها نادرتر خواهند شد. با این حال، اختلال فناوری جدید نیست. روشهای استخراج معدن و حذف قله کوه در دهههای 60 و 70 صنعت زغال سنگ را کاملاً تغییر داد، خروجی را دو برابر کرد و تعداد شغلها را از 470,000 به 80,000 کاهش داد. اگر سرعت اختلال فناوری در حال تسریع بود، بهرهوری کار افزایش یافته بود. با این حال، بهرهوری کار از دهه 1990 تا اواسط دهه 2000 سریعتر از هر زمان دیگری رشد کرد.
تغییر فناوری جدید نیست. آنچه جدید است این است که منافع با کارگران به اشتراک گذاشته نمیشود. تا دهه 1970، افزایش بهرهوری کار منجر به افزایش حقوق برای اکثریت بزرگ کارگران شد. سپس این ارتباط قطع شد. این رکود حقوق ناشی از کاهش قدرت مذاکره کارگران بود، بیشتر به دلیل کاهش اتحادیهها. در طی 50 سال، حقوق کمینه فدرال با توجه به تورم بیش از 30٪ کاهش یافت، حتی اگر بهرهوری کارگران 150٪ افزایش یافته باشد.بحث در مورد اینکه اتوماسیون باعث نابرابری می شود، فقط یک حواس پرتی از دلایل واقعی است که مهم هستند.
در دنیایی که اخبار غلط و تقسیم بندی در حال افزایش است، ضروری است که سیاست ها بر اساس تحقیقات اقتصادی مستحکم و نه باورهای سیاسی بنا شوند. همانطور که کروگمن به وضوح نشان می دهد، بسیاری از مسائل ممکن است راه حل های غیرمنتظره داشته باشند و خطر بیش از حدی وجود دارد که برای آماتوریسم ریسک کنیم. به عبارت دیگر، "زامبی ها" را نادیده بگیرید و به کارشناسان واقعی گوش دهید.